(این مطلب در صفحه تئاتر روزنامه «هفت صبح» به تاریخ 16 دی ماه 99 منتشر شده است.)
روابط پیچیده ی دنیای مدرن
نویسنده: ماتیو دولاپورت/ الکساندر دولاپتولیر
کارگردان: لیلی رشیدی
بازیگران: لیلی رشیدی/ محمد حسن معجونی/ داریوش موفق/ عباس جمالی/ سارا افشار
انتخاب اسم برای فرزند در این روزها یکی از مهم ترین انتخابهای والدین را است، انتخابی که شاید در گذشته به اندازهی امروز مهم تلقی نمی شد اما اینکه فرزند نامیشایسته داشته و یادآور انسانهایی درستکار باشد از روزگار قدیم دارای اهمیتی وافر بوده. به همین دلیل است که بسیاری از افراد سعی می کنند نام فرزندانشان را از روی الگوهای دینی یا انسانهای موفق و تاثیرگذار بردارند؛ چراکه اعتقاد دارند نام بخشی از سرنوشت فرزندشان را تعیین خواهد کرد. نمایش «اسم» نیز با همین موضوع شروع میشود.
بابو و همسرش (پیِر)، برادر بابو (ونسان) و همسرش (آنا) و دوست خانوادگی شان(کلود) را به منزل شان دعوت کرده تا شبی را دور هم بگذراند. ونسان و آنا در شرف بچه دار شدن هستند و ونسان تصمیم دارد نام فرزندش را آدولف بگذارد، نامیکه از نظر پیِر بی شک یادآور هیتلر و کشتارهای اوست. این موضوع باعث بحثی طولانی بین پیِر و ونسان و سپس پیِر و آنا می شود و فضای مهمانی را تلخ می کند. بحث البته به همینجا ختم نمی شود و پای مسائل دیگری نیز به میان کشیده شده، رازهایی برملا گشته و حرفهایی زده می شود که نمی تواند زندگی را دوباره به حالت عادی برگرداند و در نهایت مهمانی با دلخوری به پایان می رسد.
«لیلی رشیدی» در اولین اجرای تئاتر خود در مقام کارگردان، متنی فرانسوی و پرکشش بر روی صحنه برده است. متنی که در مورد روابط عجیب دنیای مدرن، گفته ها، ناگفته ها و احساساتی حرف می زند که جز در حالتی غیرعادی بر زبان نخواهد آمد. متن از بحثی بر سر اسم نوزاد آن هم با هدف شوخی و خندهی ونسان شروع شده و در نهایت منجر به آشکار شدن روابطی پنهان و حقایقی فراموش شده می گردد. کلود که دوستیِ بیست و پنج سالهای با ونسان دارد با مادر او رابطهی نزدیک داشته و بابو در تمام سالهای ازدواجش مورد ظلمِ بی صدای همسر قرار گرفته و دم نزده است.
بحثهای نمایش که همراه با چاشنی طنز است تنها از انتخاب نامیبرای نوزاد حرف نمیزند، بلکه از طرز تفکری صحبت میکند که در چرایی انتخاب نا مها وجود دارد. بحث ونسان و پیِر در مورد انتخاب نام یکی از جذابترین و تفکر برانگیزترین بخش های نمایش است که به ظاهر بی دلیل و کش دار به نظر می رسد، اما حرفهایی که از زبان ونسان در توجیه چرایی انتخاب نام آدولف برای کودکش گفته می شود خود جای تامل بسیار و بازنگری بر روی برخی ذهنیتهای پیش فرض آدمها را دارد.
نمایش از دکوری رئال با جزئیات یک زندگی خانوادگی بهره برده. بازیگران همه در نقش های خود خوب ظاهر می شوند اما آنچه نمایش را متفاوت می کند جنس رابطهی ونسان و پیِر است. جمع شدن اعضای خانواده یا دوستان در یک مهمانی به قصد لذت بردن و خراب شدن همه چیز، فرمیاست که در بسیاری از فیلم ها و تئاترها قابل ملاحظه است. معمولا در پایان این دست داستانها، روابط چنان از هم می گسلد که نمی توان به راحتی آنها را دوباره به حالت قبل برگرداند؛ اتفاقی که در این نمایش نیز میافتد اما ارتباط ونسان و پیِر که دوستان قدیمییکدیگر نیز هستند از این دست نیست. نمایش با بحث این دو با هم شروع می شود، بحثی جدی که همراه می شود با کنایه و تلخی و در نهایت به دلخوری کل جمع منجر می شود، اما خللی به رابطه این دو وارد نمیکند. گویی بخشی از زندگی و رابطهی این دو نفر را همین بحثها و تنشها شکل داده و یاد گرفته اند که در پایان چطور با آن برخورد کرده و بی آنکه از هم روی برگردانند رابطه شان را حفظ کنند. نمایش در نهایت با تک گویی ونسان رو به مخاطب به پایان میرسد که خبر از دنیا آمدن دخترش به جای پسری می دهد که سونوگرافی پیش بینی کرده بود و نامیرا انتخاب می کند که هیچ کس فکر نمی کند او بر روی فرزندش بگذارد.
«اسم» نمایشی از روابط عجیب و پیچیده ی دنیای مدرن است؛ روابط دوستی، روابط خانوادگی و زناشویی. این نمایش روی دیگری از روابط را نشان می دهد که می تواند برای مخاطب جذاب نماید.